شیدا قوامپوری نویسنده ایرانی کتاب راز سایه
امروز سراغ نویسندهای رفتم که از نویسندگان جوان و بااستعداد ایرانی است. داستانهایش را در فضایی معماگونه و ژانر جنایی مینویسد. در این مدت کوتاهی که با او گفتگو کردم، متوجه شدم مثل داستانهایش بیآلایش، ساده و روان است.
شاید کلیشهای باشد، اما بهعنوان اولین پرسش خانم شیدا قوامپوری نویسندگی را از کجا شروع کردند؟
از کودکی با دیدن کارتون بابالنگ دراز به نوشتن علاقه پیدا کردم و در همان زمان و حال و هوای کودکی اولین داستانم رو نوشتم و به برادر بزرگترم نشون دادم یا گاهی اوقات حتی در کودکی شعر میگفتم با اینکه هیچ اطلاعاتی از اوزان عروضی و قافیه نداشتم. نقش خانواده بسیار پررنگ بود، خواهرها و مادرم همیشه برام کتاب میخریدند و به همین دلیل علاقه به خواندن کتاب در من نهادینه شد و تا به امروز همراهمه، اما هیچوقت تصور نمیکردم که بخوام در آینده نویسنده بشم. قطعا میخواستم پزشکی بخونم، اما بعدها متوجه شدم که روحیاتم با این رشته و محیط بیمارستان سازگار نیست و با راهنمایی مدیر مدرسهام رشته علوم انسانی رو انتخاب کردم، اما باز هم به نویسنده حرفهای شدن فکر نمیکردم. درواقع نوشتن از وقتی برام جدی شد که ویراستار ادبی شدم.
در دانشگاه چه رشتهای رو انتخاب کردید و آیا رشته تحصیلی به نویسندگی شما کمک کرد؟
بهنظر من تحصیلات آکادمیک بسیار کمک میکند، اما همهی راه نیست. من رشته ادبیات فارسی دانشگاه شهیدبهشتی(ملی سابق) رو انتخاب کردم. باید بگم که قبل از دانشگاه اگر ذرهای ذوق هنری داشتم با ورود به دانشگاه کمرنگ و حتی از بین رفت. برای من که اینطور بود، اما اساتید بسیار خوبی داشتیم. به یاد دارم که یکی از استادهایم جناب دکتر چناری سرِ یکی از کلاسها گفتند که باید هر کاری رو با عشق و علاقه انجام بدید اگر بهطور مثال بوستان سعدی رو با عشق بخونید دیگه هرگز دلزده نمیشید و واقعا همینطوره بهنظرم اگر هر کاری رو با عشق انجام بدیم، لذتبخش خواهد بود، نه فقط در ادبیات که در همهی عرصههای زندگی.
کاملا با گفتههای شما موافقم. حالا بفرمایید عشق در داستانهای شما چه جایگاهی دارد و اینکه من با خواندن رمان "راز سایه" و "پازل هوسوجنون" رگههایی شباهت به لحاظ تصویرسازی و فضاسازی با داستان بلندیهای بادگیر امیلی برونته دیدم.
امیلی برونته از نویسندگان موردعلاقهی من است. شاید در تصویرسازیهای بخشهای پایانی کتاب حق با شما باشد. بهنظرم بلندیهای بادگیر یکی از قدرتمندترین آثار ادبیات داستانی است با قلم شاعرانه و قوی امیلی برونته. شاید من هم در نوشتن تحت تاثیر امیلی برونته باشم، اما نه به همان قدرت. همانطور که در داستان بلندیهای بادگیر روایت اصلی داستان بر پایهی عشق و نفرت است. درونمایهی داستانهای من هم براساس عشق و نفرت و انتقام است و اینکه سبک موردعلاقهام گوتیک است و امیدوارم در آینده بتونم در سبک گوتیک و رئالیسم بنویسم.
تا به حال شده که شخصیتهای داستانتان را براساس زندگی شخصی خودتون بنویسید؟
خیر. درواقع هنوز نتونستم خودم رو بنویسم. سفر به درون و شناخت خود نیازمند تجربه است. بهنظرم مهمترین آگاهی بشر شناخت از خود است. وقتی خودمون رو بهتر بشناسیم، بهتر میتونیم با محیط اطراف و آدمها ارتباط برقرار کنیم. میتونم بگم من نیمههای راه این سفر هستم و امید دارم که در آینده بتونم تجربههای شخصی خودم از زندگی رو در کتابهایم بنویسم و باید بگم که داستانهام براساس یک پروندهی واقعی جنایی نوشته شده نه فقط براساس تخیلات ذهنی خودم.
ژانر جنایی و معمایی چه در سینما و چه در ادبیات یکی از ژانرهای موردعلاقهی مخاطبان است، اما چرا در ایران در این ژانر کمتر کتاب تالیف میشود؟
ژانر جنایی، همانطور که مخاطب زیاد دارد، نیاز به قلم قوی نویسنده و تحقیقات هم دارد. نویسنده باید تعلیق رو در سرتاسر داستان رعایت کند طوریکه برای خواننده کشش و جذابیت داشته باشد. درحقیقت در ایران نویسندهای که بهطور تخصصی در این ژانر بنویسد کم و بسیار انگشتشمار داریم که البته عدهای هم خلاقیت ندارند و تقلید از نویسندگان اروپایی و آمریکایی میکنند. در گذشته کتابهای احمد محققی که به گمانم خودشون بازپرس جنایی بودند، طرفداران زیادی داشت، اما به صورت گزارش و یک پروندهی جنایی نوشته شده بود نه یک اثر ادبی پرکشش در ژانر جنایی. درواقع قصه نداشت.
شما قصد دارید در همین ژانر به نوشتن ادامه بدید یا میخواهید قلم زدن در ژانرهای دیگر ادبی رو هم تجربه کنید؟
مسلما ژانر موردعلاقه خودم جنایی است، اما این دلیل نمیشه که فقط بخوام در این ژانر بنویسم. همونطور که نوشتن داستان کوتاه رو هم تجربه کردم.
دنیای داستان کوتاه چه تفاوتی با رمان دارد؟
بسیار متفاوت از هم هستند. همونطور که یک نویسندهی خوب نمیتونه حتما یک فیلمنامهنویس خوب باشه، ممکنه یک رماننویس عالی هم در زمینهی داستان کوتاه ضعیف عمل کنه. بهنظر من نوشتن داستان کوتاه به مراتب سختتر و دشوارتر از نوشتن داستان بلند است. باید تکنیک و تبحر خاصی داشته باشید.
گفتید اهل سینما هم هستید و در اوقات فراغت فیلم میبینید، به چه فیلمهایی علاقه دارید؟
به سینمای کلاسیک خیلی علاقه دارم. اگه بخوام بگم واقعا قابل شمارش نیست، اما درکل فیلمهای جوزپه تورناتوره، دیوید لینچ، هیچکاک، سیدنی لومت، فرانسوا تروفو، چارلی چاپلین، نورمن، وودی آلن و... رو خیلی دوست دارم و این هم بگم که سینما و ادبیات ژاپن همیشه برام تحسینبرانگیزه و فیلمهای کوبایاشی و کوروساوا رو دوست دارم.
چه کتابهایی خوندید که در شما اثری عمیق به جا گذاشته؟
واقعا جواب دادن به این سوال هم مثل سوال قبلی سخته. چه شعر و چه داستان همیشه در من تاثیرگذار بوده. به یاد دارم دورانی بود که من فقط به اشعار شاعران معاصر مثل فروغ فرخزاد، حمید مصدق، احمدرضا احمدی و... علاقه داشتم، اما وقتی اشعار کلاسیک رو مطالعه کردم. با دنیای تازهای روبهرو شدم. وقتی اشعار مولانا و حافظ رو میخوندم مثل آینهای بود که انعکاس تصویر خودم رو میدیدم، انگار تکهای از زندگی خودم بود و واقعا پشت هر بیت از اشعار مولانا جهانبینی شگرفی وجود دارد که به نظرم تمام فلسفهی هستی و وجودیت انسان رو معنا کرده.
اما درکل اگر بخوام کتابهای تاثیرگذاری که خوندم رو بگم کتابهای هرمان هسه، کتاب دوست بازیافته اثر فرد اولمن، اشعار امیلی دیکنسون، ناتور دشت، ۱۹۸۴ جورج اورول، خرمگس و...
واقعا خیلی هست، میتونم تا صبح براتون نام ببرم.
در حال حاضر چه کتابی میخونید؟
کتاب تاریخ عشق که خانم ترانه علیدوستی ترجمه کردند. نیمههای کتاب هستم، اما بهنظرم جذابه و به همه پیشنهاد میکنم مطالعه کنند.
با توجه به گران بودن هزینههای خرید کتاب توصیه شما خواندن نسخه چاپی کتاب است یا به صورت پیدیاف؟
مسلما انتخاب من نسخهی چاپی است. بهنظر من اکثر خوانندگان نسخهی چاپی رو ترجیح میدن، چون لذت خوندن کتاب به همین ورق زدن و در دست گرفتن است، اما مخالف پی دی اف هم نیستم. شاید خواندن کتاب برای کسی در تبلت یا تلفنهمراه راحتتر باشه بهویژه اینکه همهجا همراه شخص هست. درواقع در هر دو شکل چون نفسِ کار کتاب خوندن هست با هر دو موافقم، اما سلیقه شخصی خودم نسخه چاپی است و اینکه اگر کسی واقعا کتابخون باشد با همهی مشکلات زندگی حتما هزینهای هرچند مختصر برای خرید کتاب در سبد فرهنگی خانواده کنار میذاره.
بهنظر شما امروزه کیفیت کتابخوانی به چه صورت است؟
بیشتر آدمها تظاهر به کتاب خوندن میکنند یا عمیق مطالعه نمیکنند و سرسری از مطالب میگذرند. متاسفانه در جامعهی امروز کتاب خوندن تبدیل شده به یکجور ژست روشنفکری. مثلا ففط عکس کتاب رو بذارن در شبکههای اجتماعی. بهنظر من کتابخون واقعی در دنیای مجازی انقدر فعال نیست. البته نباید صفحات معرفی کتابی رو که در شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند، نادیده گرفت که در سالهای اخیر کمک بسیار خوبی کرده به ترغیب مخاطب برای کتابخوانی.
چرا کارگاه داستاننویسی برگزار نمیکنید؟
این روزا هرکسیکه یک ترانه نوشته یا کتاب چاپ کرده. سریعا کارگاه برگزار میکند. میتونم بگم هیچکس سر جای درست خودش نیست. من هم هنوز انفدر خودم رو غنی ندیدم که بخوام ورکشاپ برگزار کنم، اما امیدوارم روزی که به تکامل رسیدم، اندوخته و دانشم رو به دوستداران ادبیات عرصه کنم.
متاسفانه شرایط و امکانات خوبی برای همه فراهم نیست. برای مثال ممکنه یک سرباز در دورافتادهترین نقطهی کشور از استعداد نویسندگی برخوردار باشه، اما شرایط و امکان چاپ کتاب رو نداشته باشه و استعدادش به هدر بره. درواقع هیچگونه راهنما و پشتوانه و نهاد فرهنگی وجود نداره و اگر هم باشه به صورت انگشتشمار و کم.
قانون کپیرایت؟
در ایران قانونی خندهداره، چون اصلا رعایت نمیشه و حقوق مولف چه نویسنده و چه مترجم نادیده گرفته میشه. امیدوارم روزی برسه که استانداردهای بینالمللی در کشور ما هم رعایت بشه
روزی رو میبینید که نوبل ادبیات بگیرید؟
چرا که نه! این روزها سعی میکنم مثبتاندیش باشم. بهنظرم هیچچیز غیرممکنی در جهان وجود ندارد. این خود ما آدمها هستیم که مسائل رو غیرممکن میکنیم. همونطور که حافظ گفته فکر هرکس بهقدر همت اوست! امیدوارم در آینده من هم یک روز به این افتخار ادبی برسم
گذشته یا آینده؟
من فقط در زمان حال زندگی میکنم. گذشته من رو غمگین میکنه و آینده مضطرب. درواقع مثل یک تمرین دهنی یا یوگاست که ما سعی کنیم فقط در زمان حال زندگی کنیم. اخبار صبح شنبه برای روز یکشنبه تکراری و باطله و هیچکس هم از آینده خبر نداره، پس سعی میکنم در زمان حال زندگی کنم. مصداق موسیقی فرانسوی باد ما را خواهد برد، مثل باد گذرا باشیم، چون هیچچیز جهان موندنی نیست. من چون ورزش تیراندازی میکنم، بذارید یک مثال بزنم در این ورزش وقتی شما تفنگ رو در دست میگیرید و برای تیراندازی آماده میشید تمام تمرکز و حواستون رو فقط روی سیبل(صفحه هدفگیری) میذارید و از هرچیز غیراضافی دوری میکنید. سعی کردم در زندگی شخصیم هم اینگونه باشم.
پس اهل ورزش هم هستید؟
بله، اما این روزا بهخصوص دوره کرونا کمتر شده، اما تیراندازی، سوارکاری و بسیاری از ورزشهای دیگه و پیادهروی در فصل پاییز و زمستان رو دوست دارم. نقاشی هم میکنم البته به نقاشی به چشم یه سرگرمی نگاه میکنم. عکاسی از طبیعت رو هم دوست دارم., موسیقی هم گوش میدم. بهخصوص به سبک و صدای کاوه آفاق، شهیار قنبری و زندهیاد فریدون فروغی خیلی علاقه دارم.
تعریفتون از خوشبختی چیه؟
من وقتی به مسیر زندگی خودم نگاه میکنم از گذشته تا به امروز یک جادهی پر از فراز و نشیب بوده و بهنظرم زندگی همه آدمها همینطوره. من اتفاقهای خوب و بد زندگیم رو پذیرفتم و سعی کردم خودم رو با شرایط همسان کنم. بهنظرم هیچ انسانی در کرهی زمین خوشبخت مطلق نیست و خوشبختی نسبی است. همونطور که احساس شادی و غم همیشگی نیست. میتونم بگم آدم قوی که بتونه از پس مشکلات بربیاد و فرصت عاشقی درست رو پیدا کرده باشه، مسلما انسان خوشبختی است.
بهنظر شما اوج شکوفایی ادبیات چه دورهای بوده؟
بهنظرم دهههای سی و چهل دهههای شگفتی است. چه در ایران و چه در جهان. شکوفایی و پدید آمدن آثار ادبی در این دوره؛ شاعرانی مثل فروغ و شاملو ظهور کردند و آثار برجستهای رو خلق کردند. اصلا دهه شصت و هفتاد میلادی دوره عجیبیه، دورهی پساجنگ و اگر بخوایم جنگ ویتنام رو فاکتور بگیریم دنیا آرامشی عجیب داشته و بستری مناسب برای هنر و ادبیات، گروههای بزرگ موسیقی مثل پینک فلوید، اسکورپیونز، بیتلز و.. شکل گرفتهاند. واقعا دلم میخواست در این دوره بودم و شانس حضور در محفل ادبی بزرگان و دیدار با غلامحسین ساعدی و فروغ و... رو پیدا میکردم.
و به عنوان سوال آخر، خودتون رو در دنیای نویسندگی در چه جایگاهی میبینید؟
اگه بخوام روراست باشم. باید بگم جایگاه آخر، چون من هنوز اوایل راه نویسندگی هستم. باید خیلی بنویسم و دنیا رو درک کنم تا بهترین خودم باشم. اگر من در شصتسالگی زنده باشم و این سوال دوباره از من پرسیده شود حتی اگر آن زمان جایزه نوبل هم گرفته باشم باز هم میگم جایگاه آخر، چون انسان از لحطهی تولد تا مرگ باید دائم درحال تکامل و آموختن و رشد باشد.
خرید نسخه چاپی رمان راز سایه
خرید فایل pdf از طاقچه
خرید کتاب کودک جادوگر کوه سیاه
خبرنگار: مائده حسینی زاده
برچسب زده شده با : شیدا قوامپوری , رمان راز سایه , رمان پازل هوسوجنون , کتاب شهر گمشده , زنان نویسنده , نویسنده زن , ادبیات معاصر , فروغ فرخزاد , مولانا , حافظ , کاوه آفاق , بیتلز , پینکفلوید , اسکورپیونز , تیراندازی , سوارکاری , شاملو , انتشارات , نشر داستان , نشر قصهباران ,